Samstag, 26. Dezember 2020

سیاست در ابعاد فجیع

سیاست در ابعاد فجیع

آقا یکروز ساعت ۲ بعد از ظهر شروع کردم به بحث سیاسی تا ۹ شب، ساعت ۷ شب سعید سکوئی اومد، گفت: این چپی هارو باید بست به گاری سیب زمینی کار ازشون کشید، خلاصه یک بهره مملکت داشته باشه، پیش خودم گفتم کون گشاد، الان یه طرح دارم ۳ میلیون یورو، برای ۱۶ میلیون درآمد، در طی ۴ ماه. گفتم ولش کن دلش خوشه

میخواستم برم بخوابم، بهزاد زنگ زد، گفت کجائی گفتم خونه، گفت بلند شو بیا قاسم هم اینجاست، گفتم قاسم کیه!؟ گفت عموت. گفتم باشه. آقا رفتیم آبجو خوری دیدم بهزاد دمقه، گفتم چته؟ گفتم میخوام برم روسپی خانه، گفتم برو چرا گریه میکنی حالا!؟ گفت نه تنهایی نمیرم. آقا رفتم روسپی خانه بدرقه بچه، اونجا آبجو خوری، گفتم خوب برو دیگه، خوابم میاد، گفت نه بدون قاسم نمیرم، گفتم جریان چیه!؟ گفت نه، یا با شما یا با هیچ کس. یکم فکر کردم، گفتم قاسم پاشو برو، دیدم اه، اینم سرشو انداخت پایین، بعد فهمیدم مشکل اساسی پوله‌‌‌، گفتم باشه، الان میام. آقا رفتم با تاکسی خونه پول ورداشتم، گفتم بیا، برید. دیدم باز سرشون رو انداختن پائین، پرسیدم باز چیه؟ گفتن بدون تو نمیریم. یکم چپ چپ نگاه کردم دیدم نوک دماغ جفتشو سفیده، گفتم آها، کسخل شدن جفتشون، گفتم برید آقا ما رفتیم، یک دفعه آنجلو گفت ما هیچوقت نامرد نبودیم، تو نامردی، پول میدی بعد میخوای بری؟ گفتم جدی؟ پس باشه بریم، آقا رفتیم، یک ساعت شد ۲ ساعت، ۲ ساعت ۳ ساعت، رسید به ۵ ساعت با ۳ تا شیشه ودکا و ۵ تا شیشه شراب. نشستم یکم نگاه کردم دیدم حساب ما رسید به ۳۸۰۰ یورو، گفتم باشه بریم، موقع رفتن زنه پشت بار گفت چقدر پول داری، گفتم چطور؟ یه کاغذ پر داد دستم ۵۰۰ تا گرفت، با این ۵۰۰ تا جریان شد ۵۰۰۰ یورو. موقعی که رفتم خونه بخوابم یاد سعید سکوی افتادم و گاری سیبزمینی. گفتم ما گاری سیب زمینی میکشیم داداش، ولی اون سیب زمینیه که مارو واسه ۵۰۰۰ یورو به پلیس میفروشه، مثل تو و رفقای چند ساعت پیش ما. هرچی مخالف رژیم هم بود و میشناختیم مارو فروخت به دولت اتریش و رژیم آخوندی برای ۲۰۰۰ یورو


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen