Donnerstag, 28. Januar 2021

یه ده پانزده سال پیش، ۴ تا لر به تور ما خوردن، با یک چمدون قصه، یک: ممه دون، دو؛ ریزش مو، گفت فراهانی جون جریان چیه از وقتی ما اومدیم اینجا سیستم بدنی ما بهم ریخته، داریم کچل میشیم، ما مسجد سلیمون ریزش مو نداشتیم، خندم گرفت، گفتم ببین؛ آب و هواش نیست، جریان چیز دیگست، زن هم از ولایت گرفتی بمون اونجا، وگرنه زنت هم زیر چشاش سیاه میشه، تیره میشه تو خیابون راه میره، چهار تا فحش بهت میده و میگه: حوصله ندارم نزدیک من نشو، بعد ولت میکنه. برگرد با پول ولایت.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen