Montag, 22. März 2021

سال ‏۵۷ ‏خوابی ‏از ‏مراغه

کودکی بودم خواب دیدم از مراغه، دیدم عجب باغی پر از انگور شرابه، رضائی را دیدم، گفت پسر وضعیت شکر آبه، دویدم به سوی خانه ای، خواندم: شراب حرامه. گفتم ای داد پس چرا شراب حرامه،  به سوی رضا رفتم گفتم:.....! گفت مگو، وضعیت شکر آبه، آن خانه امنه فقط شراب حرامه، اشک ریزان رفت و من در حیرت آب!؟ ، چرا اشکش اینچنین جویباره؟ اگر همه چی شکر آبه!؟ یاد سال ۵۷ 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen