Donnerstag, 25. März 2021

جن ‏موند ‏بالا

رسیدم به درختی زیرش بود چندی سنگ گل آلود، گفتم پس چنین است چنون است زرتشت چی گذاشته برامون. درخت نگاهی کرد، گفت برو برندار تو را به جان داود، زرتشت نذاشت تو ای گاو بیابون، جن در سنگ است نبر با خود تو ای یابوی خیابون. گفتم درخت چند سال داری؟ گفت به تو چه یابو. گفتم این سنگ چنین و چنون است ای درخت یارو، با خود میبرم سنگهای گل آلود، جر نزن تو نیستی اون درخت آلو. خانه رسیدم، شسته سنگ صاف شد جن و پری در لجن پهن شد، گفت: هنر نداری، اما بکن با ژست ما هر گند و کاری، ز بیکاری از فردا هم هر روز خود را ببند به بند گاری، سنگ برای تو نمیشود کارزاری. 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen