رسیدم به درختی زیرش بود چندی سنگ گل آلود، گفتم پس چنین است چنون است زرتشت چی گذاشته برامون. درخت نگاهی کرد، گفت برو برندار تو را به جان داود، زرتشت نذاشت تو ای گاو بیابون، جن در سنگ است نبر با خود تو ای یابوی خیابون. گفتم درخت چند سال داری؟ گفت به تو چه یابو. گفتم این سنگ چنین و چنون است ای درخت یارو، با خود میبرم سنگهای گل آلود، جر نزن تو نیستی اون درخت آلو. خانه رسیدم، شسته سنگ صاف شد جن و پری در لجن پهن شد، گفت: هنر نداری، اما بکن با ژست ما هر گند و کاری، ز بیکاری از فردا هم هر روز خود را ببند به بند گاری، سنگ برای تو نمیشود کارزاری.
Donnerstag, 25. März 2021
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
-
-
Tuesday, April 23, 2024 Vienna's mayor Michael Häupl apologized for allowing one of the responsible doctors, Heinrich Gross, to temporar...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen