Mittwoch, 10. März 2021
دندان طلایی
ریدم تو روح ملوک با این ۵ تا بچه، معلوم نیست باباش کدوم جاکشی بوده، با خواهر های دیگش از زمین تا آسمان فرق میکرد، آقا وقتی نصرت مرد زنیکه مادر بزرگ عوضی هی تو صورت ما میخندید، میگفت: دیدش تو سرد خونه؟ دیدیش؟ مرده؟ مرد دیگه، مرد، بعد هی دندون های زشت طلایش رو به ما نشون میداد میخندید. والا هرکی با ما خوب بود زدن کشتنش، بچه بودیم. طاهره هم آمریکا کشتن، ممد آقا هم راستی کشتن با بمب، ولی خوب رفیق های طاهره هم تو زندان کشتن، آقا گربه مارو هم کشتن، یجوری هم میکشن که بگن نکشتن، خودش مرد، دائی داود مارو هم مثل اینکه کشتن، ولی میگن مریض شد نکشتن. آقا سرطان و سکته تو ایران زیاد شده، چون کلآ قرن سرطان و سکته شده، میگن مریض شد مرد، حالا یکی نیست بگه: آقا ژن ما به سرطان و سکته چه ربطی داره، ۴۰ سال پیش ها کی مرد از سرطان؟ کی سکته کرد؟ نکنه ژن محمد رضا پهلوی هم بد بود سرطان گرفت مرد. خلاصه، او که داند حبه انگور را در دمشق، او که داند خوشه انگو در دمشق، او که داند شاخه ای خوشه انگور در دمشق میمالند عسل حوریان بر دمش، حوریان عسل میمالند نه برای پر پرش، بلکه برای جست و خیز و پرواز و پرش
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen