Montag, 29. März 2021

تن ‏تو ‏گوری

آقا ۱۸ ساام بود اینجا میرفتم یه دیسکو، شب آفریقایش جمعه بود، شب معمولی پنج شنبه، جشن ایرانی هم یک بار در ماه. شب آفریقاییش یک شب متوجه شدم یک زنه هی سر تکون میده بریم بیرون، رفتم بیرون گفتم بله، گفت سوار شو بریم خونه، گفتم بریم، گفت چی کاره هستی؟ گفتم مدل، شرکت هم منطقه یک هستش، گفت پس امشب با یک مدل سروکار دارم بله؟ گفتم بله. رفتیم خونه، خانوم رفت حموم لباس عوض کرد، منم رو مبل هنوز با لباس نشسته بودم، نزدیکم شد، دیدم پیف پیف پیف بوگندو، سر تا پا با لباس خوابش بو نفتالین میده، گفتم نکنه فکر کردی بابام مهندس شرکت نفت آبادان بوده!؟ آره؟ گفت چی، آبادان کجاست؟ گفتم هیچی، برو الان میام، رفت اتاق خواب و من فرصت رو استفاده کردم و رفتم از خونه بیرون، ۲ هفته بعد با یک دختر ایرانی آشنا شدم، در همان دیسکو، خلاصه رفتیم بیرون کمی راه رفتیم، گپ زدیم، خندیدیم، یک دفعه ترسیدم، گفتم ببینم ماشین داری؟ گفت ماشین؟ گفتم آره، گفت نه، با تاکسی اومدم. گفتم خدارو شکر.. کمی گذشت گفت ببین من هفته دیگه جشن تولد دارم، بچه هارو دعوت کردم تو هم بیا. گفتم پیش خودم پس ماشین نداری کرم دیگه داری، خندم گرفت. خلاصه هفته بعد با یک هدیه و یک جایزه رفتم جشن تولد، دیدم هرچی عن میشناختیم از دیسکو اونجا نشسته، همه هم نشسته بودن ببینن حرکت ما چیه، منظور ما چیه، اصل مطلب چیه، ما هم هی نشستیم تنهایی مشروب خوردیم خوردیم خوردیم تا رسید به نوبت هدیه باز کردن، در عالم نشگی گفتم ببین من نمرم ۲۰ ته حرکت هایم درجه یک، واسه من رو جان زن داییت الان باز کن، یک دفعه دیدم همه هول شدن، نشستن اینور اونور، گفتم کونده ها من بچه پولدار نیستم، فقط بمب گذارم، بیخیال. خلاصه هدیه مارو باز کرد، یک دفعه یه دلقک صورتی از تو قوطی پرید بیرون، گفت تن تو گوری گوری، تن تو گوری گوری، تن تو گوری گوری تن تو گوری گوری، و پوف پوف پودر رنگ و بارنگ ریخت بیرون، ۸ نفر رنگی شدن، گفتم خوب حالا خدا حافظ شما. خلاصه ۲۰ سالم که شد دیگه هیچ دیسکو ایی نرفتم، کونده ها، هرکی مارو میشناسه امروز و هنوز زر میزنه از اون پودر رنگی هاست، همون مرغابی ها و طوطی ها. جاکشها ۱۵۰ یورو قیمت هدیه شده بود. مادر قحبه ها

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen