Sonntag, 7. März 2021

آقا ۲۰ سالم بود جزیره قناری بودم، با تشک رفته بودم رو آب خوابم برد، از خواب پریدم، دیدم؛ اه، ۵ کیلومتر میشه از ساحل دور شدم، هیچکس هم دیده نمیشد اطراف ما، یاد نیما یوشیچ افتادم، گفتم خاک بر سر ما که برای هر جنایت یک شعر داریم کسی هم به داد ما نمیرسه. حالا نوبت سنگ شده، برای هر کثافت کاری آثار گذاشتن، راه چاره اش رو فهمیدیم این بوده: ما گذاشتیم رفتیم، میمون های خارکوسده

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen