Samstag, 13. März 2021

کفش ‏پلاستیکی

آقا بچه بودیم، مارو بردن تابستان حرم حضرت معصومه، خلاصه سرمون رو هم تراشیده بودن، کفشهای مامانم اینهارو هم قایم کرده بودن و کفش پلاستیکی پام کرده بودن که تو چشم نخوریم، دیدم نزدیک نزدیک ها چنتا بچه دارن با تشتک بازی میکنن، هی پرت میکنن کنار دیوار هی عربده میکشن. نشستیم تماشا تا ملوک و بتول و اقدس و کبرا جا نماز هاشون رو آب بکشن. خلاصه دیدم یکی از بچه ها شروع کرد لات بازی و شامورتی بازی، ۴ نفر بلند شدن بزننش که بعد آقا لاته گفت: اول تشتک مثل من بنداز بعد زر بزن، گوه بخورید، بلدید یا نه. لبخند زدم، گفتم اینم بچه نوک تیز پایین شهر، پررو بازی در میاری جایی که نباید در بیاری باید یک برتری باید داشته باشی وگرنه میخوره تو سرت. حالا این کون نشور های وین تهران رو سر ما خراب کردن بدون فهم درک بچه ۷ ساله پایین شهری، بچه بودین هم نفهم بودین، هنوز هم نفهمین، یا معلوم نیست از کدوم جهنمی اومدین وین، هیچی بارتون نیست. حالیته

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen