Sonntag, 4. April 2021

میان ‏گرگها

سیاوش ما اینجا بدبختیم، بیچاره ایم، فلک زده ایم، سیاوش ما اینجا دیگه هیچکس نیستیم، ما مردیم، سیاوش روسیه پناهگاه بود اینجا پرتگاه، سیاوش هیچی باقی نمونده، هیچی دیگه برای من و تو نیست، تمام شد. سیاوش: فردا نزدیک سحر از خونه میرم بیرون، بزار تنها بمونم! سیا بمیری بهتر نیست؟ مرتیکه


سمج اندیشه موذی فعلی است

کز سر من گویی

سرپروانه ندارد هرگز

و من کم طاقت

هرچه می کوبم و می رانمش از راه دگر می اید

در چنین خشک هوا

کز تف داغ دمش

هر خیال خامی پخته نماید به نظر

با چه سنجم آخر فکرم را

یا که آخر به چه تدبیری من

تن رها دارم از آزاراش

 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen