آقا امروز یارو از ماشین پیاده شد، گفت این آشغال ها کی هستن دارن شعار میدن، راننده پیاده شد در رو باز کرد، گفت: ناراحت نشین قربان خودیان. بعد یارو اینور اونور رو نگاه کرد، گفت فراهانیه کجاست؟ جفتشون خندیدن رفتن تو. این دیپلمات جاکش منتظر بود من رو بیبنه یه مفصل من بخندم یه مفصل خودش، مادر قحبه ها با دشمنان تخمیتون
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen