Samstag, 26. Juni 2021

فامیل ‏کثیف

آقا ۹ سالم بود خونه عباس نشسته بودم، دیدم همه دارن مثل کودن ها میخندن، فرناز بیهوشه، فرهاد هی میگوزه تو خواب، همه هم نشستن میخندن، هی میخندن، دویدم پائین گفتم به پدر بزرگم، دارن میمیرند دارن میمیرند، فرناز داره میمیره، بلند شدن همه رو کشیدن بیرون، ،گاز آب گرمکن نشت کرده بود و همه مسموم بودند. امروز فکر میکنم: اگر فقط زری رو با رعنا رو خودم کشیده بودم بیرون، هم طاهره زنده میموند و هم ما در معرض خطر مرگ قرار نمیگرفتیم، من و ممتازی طاهره دنیارو عوض میکردیم، گوزیدن فرهاد و بیهوشی فرناز ، کوسخلی عباس بدرد هیچکس نخورد، بجز به خطر انداختن ما

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen