Freitag, 30. Juli 2021

آقا یک روز یارو ناپدر ما اومد خونه، دیدم گز و سوهان و دو بسته پسته خریده اورده، رفتیم شبیخون بزنیم به پسته ها، دیدم اه، یک دفعه ورداشت پرتش کرد بالا تاقچه، گفت گز اصفهون بخور، این پسته واسه منه، دو پیک عرق میخوریم میخواهیم ۴ تا پسته باهاش بخوریم. یه نگاه به پشت مبل کردم، دیدم ۳۰ تا دسته پول پشت مبله، یه نگاه به پسته ها کردم دیدم خوب این نصف یک اسکناس از این دسته پول ها قیمتشه. کمی به این کله کچل پفیوز نگاه کردم، یکم به این جعبه چوب زینتی نگاه کردم گفتم این جعبه گوشواره النگو طلاست، پسته تو این چیکار میکنه، رفتم بازار اینور اونور، از ناصر خسرو گرفته تا جاهای دیگه، دیدم یکسری کچل پفیوز دیگه پسته مثل طلا میخرن، کلآ مثل طلا بهش نگاه میکنن، گفتم آی ریدم تو سر شما با بابا کچلم. جون تو، به جایی رسیده شده کیلو ۳۰۰ تومن، در خاک ما تولید میشه و روی خاک ما رشد میکنه، بعد میگه پسته واسه از ما بهترونه، واسه شما نیست، قیمت و زینت رو ما تعین میکنیم

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen