Montag, 26. Juli 2021
کار ما و در پیت ها
اقا پدر بزرگ ما بعد از ۳۰ سال کار یک زمین خرید و خونه ساخت، با یک باغچه، ما نفهمیدیم چرا یک چاه هم کند در زیز زمین، خودشم میشست و میخوابید زیرزمین، ما هی به شلنگ آب باغچه نگاه میکردیم و هی به چاه، دیدم ربطی بهم ندارند، خلاصه این چاه نزدیکی چشمه علی با آجر های قدیمی برای ما شگفت انگیز بود، هی میشستم بالای چاه، میرفتم تو چاه میومدم بیرون، ببینم جریان این چاه چیه، به هیچ نتیجه نرسیدم، تا بلاخره گفتم: رنگ نداره این چاه آجری و خاکی، ورداشتم ۳۰ تا در پیت ریختم توش، دیدم آها حالا شد تابلو نقاشی، آب شد ۷ رنگ، و بعد تازه معنای چاه رو فهمیدم، پر جن و پری شد، همه با رنگ مشخص شدند. ملوک زن نصرت مادر ناصر، این سلیطه بیناموس یک دفعه یک روز اومد از پا مارو گرفت، آویزون کرد تو چاه، هی گفت پرتت میکنم تو چاه، پرتت میکنم تو چاه، روب گوجه درست کردم در پیت هارو همه رو ریختی اینتو، در بیار بیرون. گفتم ریدم به اون روب گوجه و تو و پسرت. زنیکه من ۸ سالمه معنی چاه رو میفهمم تو از روب گوجه هم هیچی حالیت نیست، والا، یه لوبیا پلو خوردم ۴ روز اسهال گرفتم، رفتم دوباره بالا شهر. گفتم آخه زنیکه این علامت مهمه یا روب تو، بعد خلاصه گفتم امام زمان رو ببین، ببین، ته چاه بدون در پیت نمیتونی ببینی. حالا شعار های امروز رو میبینم که میگویند رضا شاه روحت شاد، بعد میبینم بچه بودیم کارگر کارخانه سیمان شهر ری هم ته چاه امام زمان داشت و هم پول زمین و خانه. خلاصه از این چاه آبی به باغچه جاری نشد، فقط کنارش میخوابید، این خوابم آنقدر عمیق بود که یک روز داغ تابستانی دیگه بیدار نشد، در خواب عمیق فرو رفت. ما هم در خواب از ۴ روز قبل از مرگ او گریه میکردیم، انقلاب هم شد، همه چی تموم شد، گریه ما هم در خواب تمام نشد
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen