Mittwoch, 28. Juli 2021

دود ‏و ‏گوز ‏هوایی

آقا یک بار رفتم تهران نیرو هوایی فلکه ۴ پیش دایی مادرم هدایت، شب شد دیدم آژیر کشیدن و همینطور صدای ضد هوایی میاد، منم ترسیدم گفتم برم زیر زمین، هدایت دستم رو گرفت گفت بشین همین جا، بشین همین جا. یه گوز با خنده داد و پرسید ترسیدی؟ گفتم نه، گفت ضد هوایی نیست گوز هواییه، برو چنتا زغال بیار واسه منقل، رفتیم اومدیم چشم دوختیم به این بافور و منقل و کی این سرو صدا ها میخوابه، آقا شد ۱ ساعت، ترسیدم بلند شدم رفتم زیر زمین، گفتم این نشئه مارو هم میزنه میکشه. خلاصه، حالا تکلیف ما هم تو این گوز هوایی که اسمش رو گذاشتن دمکراسی معلوم شد، اینها مارو میخوان بکشن، ناصر بیناموس با بچه های هدایت افسر و افسانه هی میگوزن میگن هیچی نیست، چیزی ندین و نگین نره بیرون، گوز هوایی آدم کش نیست. حالا چنتا مثل بهروز فراهانی هم نشستن با حمید تقوایی میخونن میگن آقا تو چرا تو این گوز هوایی هی مینویسی چرا هی زر میزنی. والا اومدیم گردن کلفتی نشون بدیم و سواد نشون بدیم، گفتم بیخیال، جریان گوز هوایی چند میلیون سالست، چه سوادی از کجا بگم که مردم ندونن، یه کاری میکنم بگم تو هم ۴۰ سال گوزیدی و گودیدی، زر نزن گوزو، بچسب به به دود این گوز نیست

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen