Samstag, 4. September 2021

گاز ‏انبر

آقا امروز رفتم شنبه بازار پرسه زدن، چشمم خورد به این جریان و لبخند زدم، دیدم؛ اه، خندم گرفت. یاد یه بنده خدایی افتادم همیشه میگفت: آقای فراهانی گاز انبر من رو بده، گاز انبر من رو بده. این بنده خدا ما چند بار رفتیم پیشش، همیشه هم میگفت؛ آقا فراهانی من معتاد نیستم عشقی میکشم. یک روز رفتیم خونش یک فرش کهنه ببینم و میدونستم چند خریده و از کجا، خلاصه. رفتیم خونش نشستیم یک بست تریاک کشید شروع کرد حرف زدن، هر ۴ دقیقه هم میگفت به جون آقا فراهانی، به جون آقا فراهانی هشت تا خریدم، میخوای ۱۲ بهت میدم، گفتم باشه باشه دیگه چه خبر!؟ گذاشتم ۴۵ دقیقه حرف بزنه که بعد گاز انبر رو بگیرم دستم، بینم این بی پدر رودرواسی داره یا نه خمار بشه، چرا جون من رو قسم میخوری بی ناموس. آقا دقیقه ۵۰ دیدم چشماش زرد شده داره به دستم و انبر نگاه میکنه، منم باهاش بازی میکردم، گفت انبر رو بده، گفتم جون فراهانی تو معتاد نیستی نمیدم، هی گفت بده، گفتم جون فراهانی تو معتاد نیستی نکش. عرقش دراومد گفتم چند میدی فرش رو، خندش گرفت گفت داداشی ۵ برو گمشو، از کدوم گوری اومدی معلوم نیست

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen