آقا از سال ۱۹۹۸ تا به امروز ممد نادری، پسر عمه آزاده، و زنش تهران رو با خشایار محسنی گرفتن زیر دستشون، ما چجوری میتونیم پروژه ۱۰۰ میلیون نفری با ایرانی بومی درست کنیم، این وستط دو تا بچه هم آزیتا زائیده و بهشون یاد داده ما با مخوف بازی و دسته بندی آدمها و یار گیری آدم بکشیم و پول در بیاریم. حالا شروین شده عن تر از آزیتا، شیرین جنده تر از نامرد ممد، خشایار هم با علی دایی نشستن اونور با احمدی نژاد تنبک میزنن. اینجاست که آدم به اسید، سرب داغ و آتش فکر میکنه که از این کوس بچه بیرون نیاد، کیری هم از اینها باقی نمونه
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
به به
بی وفا بی وفا رفتم که رفتم بی وفا بی وفا بی وفا رفتم که رفتم من نگویم که به درد دل من گوش کنید بهتر آن است بهتر آن است که این قصه فراموش کنی...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen