Mittwoch, 6. Oktober 2021

تیر ‏دوقلو

آقا یه بچه پنج ساله تیر دوقلو گم شد، تمام تیر دوقلو فهمیدن، گریه کردن تا دوباره پیداش شد. خلاصه دنبال رفیق مریم بودم، ببینم خونه داییش کجاست، اینها چرا خونشون رو خالی کردن رفتن، این داییش کیه اصلا، چرا رفت. نمیره یک وقت. دیدم خودم گم شدم، ریدم به خودم رفت شروع کردم گریه کردن. یک دفعه یک پیر مرد اومد دست مارو قاپید، برد خونه، یه سفره چید با ۴ نوع غذا، البته اون موقع الان که نون خشک هم پیدا نمیشه. خلاصه برد مارو خونه، دیدم هی دخترش به ما چپ نگاه میکنه هی خوده پیر مرده، انگار نمیخواستن کسی پیدام کنه، یا برم، یا گم بشم، تا اینکه پلیس اومد، پلیس هم اومد و جفتشون شروع کردن به گریه زمان خدا حافظی. فکر کنم اگر بو میبردن جریان ما ۲۵ سال بعدش چی میشه، فامیل و خانواده رو پرت میکردن اونور و مارو نگه میذاشتن، یک گوشه برای روز مبادا

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen