Sonntag, 26. Dezember 2021

جیش

آقا ما نه سال داشتیم مارو بردن طالقان، یک شب گفتند دعوت شدی خونه کدخدا، عروسی دخترش است، رفتیم دیدیم 200 نفرنشستن همه لپ ها سرخ و بوی عطر صابون هم پیچیده تو سالن، گفتم خدا خیرتون بده، دهات یک حوض حمام داره برای همه، یک صابون هم میندازید توش برای 200 نفر و سرخاب میشید میائید بیرون.بعدش دیدم عجب عروسی، عجب بانویی، عجب زیبایی، فقط تا میخندید دلم میسوخت، به چی داری میخندی با یک حوض در طالقان؟ یه نگاه به ناصر کردم دیدم آی بیناموس، کودن تر از عروس این داره به عروس میخنده، یعنی که یعنی، دوماد منم. گفتم باشه خدمتت میرسم. آقا تنهایی برگشتم  خونه صبح زود بلند شیم، جالب بود، 4 شب زیر چشمی نگاه میکردیم، ماری که روی طاقچه میخوابه از کجا میفهمه بیدارم و تند میخزه و درمیره، تا چشام رو باز میکردم در میرفت، خلاصه صبح بلند شدیم، رفتیم از دربیرون یک لبخند زدم به سبد پیاز های مخصوص آقا ناصر، گفتم جییییییییشششش و جیش کردم رو همش، گفتم اینم مخصوص بخاطر دیشب، کمی طول کشید و رفتم کنار رودخونه و به آب زلال نگاه میکردم و به این فکر: طالقانی چرا آب حوض رو از رودخونه بلدی ببری حمام، ولی بلد نیستی حمام رو روی رودخانه درست کنی!؟ تقصیر منه؟ که نمیگم؟ یا تو، چون اگر بگم میخندی به من و میگی خفه شو، بابات مهندس است نه تو. الان هم فهمیدم مملکت خارکوسده پسنده، والا، مادرقحبه پسنده، حتی اگر زنش رو هم بکنه طرف 3 ماه بعد یادش میره، میگه:عجب خارکوسده ای، اومد زن من رو گائید و رفت، و میخنده به3 ماه پیش

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen