Mittwoch, 12. Januar 2022

جکپوت

آقا یک روز یکی زنگ زد گفت: کجایی؟ گفتم نشستم رو جولک، گفت چی؟ تیکه میندازی؟ گفتم نه عقب افتاده، کهنه پارچه خریدم. خلاصه گفت ببین دوتا دختر از هایاس تور کردم یکی فیفی یکی فوفو، بیا بریم ناهار، آقا رفتیم نشستیم دیدیم، فی فی خوشگل است، فوفو مشکل است، گفتم پس خوبه، پرسیدم فافا مادرت نداره؟ گفت بله؟ فافا یعنی چی؟ شوخی داری؟ گفتم نه، ما مشکل داریم شما خبرنداری، گفت به شما میاد مشکل زیاد داشته باشی.، گفتم بله مشکل زیاده. خلاصه، چندی نگذشت ما دعوت شدیم خانه یک خانواده کلیمی، مهماندار هم آدم حسابی، بعد از کمی گفتگو با پدر محترم، مادر محترم فرمودند: خیلی بیستی، گفتم اختیار دارین خانوم شما، آقا شهرام جک پوت 21 هستند کناره دخترتون نشستن ما مخلص. خلاصه یک لبخندی با پدر زد و رفت، ما هم گفتیم بیخیال. 2 ماه دیگه میرید آمریکا و لاس وگاس هم که بله. و در آخر دیر فهمیدم منظور مادر چه بود سال2001:  با این همه مشکل بیستی میخواد آدم تا به امروز زنده مونده باشه، نه 21. 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen