روسیه، و تابلو های نقاشی من

آقا یک روز زنیکه از روسیه به ما زنگ زد: گرسنمه، پول هیچی ندارم، تو پول نهارم گیر کردم!

منم گفتم چشم، صبر کن الان پول میفرستم، دیدم زنیکه گرسنشه دوزاریش هم کجه، آقا ما هرچی النگو گوشواره، انگشتر طلا داشت بردیم فروختیم 800 یورو گفتیم نصف نصف. خلاصه، بعد از 2 هفته زنیکه برگشت و از ما سوال کرد؟ گوشواره های من کجاست؟ النگو؟ انگشتر؟ گفتم عزیزم سرمایه اهریمنی آخر عاقبتش اینه. لاشی خانوم هنوز دوزاریش کجه