نهایتاً لوسیوس در طی روند این مسخ، و تبدیل و تغییر کالبد انسانی اش، به اوج درماندگی و فلاکت میرسد و عمق و ژرفای تباهی و فساد خویش و همینطور جامعهٔ روم را به نظاره مینشیند و پوچی و انحطاط اشرافیت پوشالی آن را با تمامی ذرات وجود میبیند و حس میکند. آن گاه، یعنی در زمانی که لوسیوس به منتها درجهٔ فساد و تباهی خویش رسیدهاست، وی ناگهان به خود میآید و از وجود پلید خویشتن در قالب الاغی خود دلزده میشود. پس با تمامی وجود خویش میخواهد که از آن پس کالبدی انسانی و رفتاری بشری، به معنای واقعی کلمه داشته باشد.
دیری نمیپاید که آرزوی لوسیوس برآورده میشود و ایزدبانوی فراوانی نعمت، یعنی ایسیس، به یاری او میشتابد و او را به کالبد انسانی خویش برمیگرداند.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen