Sonntag, 1. Mai 2022

موج

خلاصه، اینم سیاوش، ما هم زمانی جازمن بودیم، عاشقانه حرف میزدیم، میدون رو پر جمعیت میکردیم، میگفتیم عشق و صفا ومعرفت و ایمان به آزادی ایران. دوستتون داریم، شما هم از ما هستید. بعد شدیم مثل سیاوش: تا اومد وین، رحیم امیری رو دید اکثریت و توده ای رو دید، یعنی به واقع کلام با "چشم باز دید" گفت: آی تف به کوس ننتون کله کیری ها، پرونده باز میکنم، افشاگری میکنم، کتاب مینویسم خارکوسده ها. آقا با رحیم بابلی بردنش بیمارستان، پیش همین دکتر پرستارها که من رو هم "کشتن" ، خلاصه گفتند مرد، با رحیم بردنش، بیمارستان

شناور سوی ساحل‌های ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما، با هم
تلاش پاک ما، توأم
چه جنبش‌ها که ما را بود روی پرده‌ی دریا.
شبی در گردبادی تند، روی قله‌ی خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بی‌پیوندمان بر آب.
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بی‌خورشید
که روزی شب‌چراغش بود و می‌تابید
به هر ره می‌روم نالان
به هر سو می‌دوم تنها.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen