Samstag, 30. Juli 2022

ممتاز

آقا 19 سالم بود و به یک تالاری دعوت شده بودم، کمی گذشت و با چند سنگین وزن آبادانی آشنائی پیدا کردم، کمی نشستم بینم رو اینها میشه حساب باز کرد یا نه. خلاصه چندی نگذشت و دختری یک شیشه شراب باز کرد، دیدم سنگین وزن شماره دو شیشه رو گرفت و همه روسرکشید بالا، و شیشه خالی رو گذاشت جلوی ما. به شماره یک گفتم: بینم این تو محله شما آب هم اینطوری میخورد؟ گفت نه، ولی همیشه میگفت مغز نابغه باید بگوزه تا آدم بشه! و مردم دست از سرش بردارند
 

از حق چو ندا شنید ممتاز محل

زود از همگی برید ممتاز محل

رضوان در خلد بهر تاریخش گفت

فردوس محل گزید ممتاز محل


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen