Mittwoch, 20. Juli 2022

داستان من درآوردی

آقا 26 سال پیش نشسته بودم در یک رستوران ایرانی، داشتم غذا میخوردم دیدم بزن وبکوب رقص شروع شد و زن صاحب رستوران شروع کرد به رقص.. خلاصه دیدم نامردیه، کسی نمیره برقصه، کسی بلند نمیشه. خودم بلند شدم شروع کردم به رقصیدن با خانوم و ریز و درشت رقصیدن، صاحب رستوران تا دید من دارم میرقشم و 10 نفر دیگه بلند شدن اومد طرف بنده و با اشاره به زنش گفت: ببین گند خریدم عسل درآمده، ببین ببین. ما هم از رو زرنگی 3 بار بلند گفتیم یاشاسین آذربایجان، یاشاسین...یاشاسین. خلاصه خنده بر لبان ما سر گند کس ندید، فقط یک بطر ودکا از سر ما پرید. بفرما حاجی شما هم از اتریش گند خریدی دیگه عسل درآمده، ها؟ نامرد لبخند بزن، شاشیدم به اون آذربایجانی که از توحمایت میکنه

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen