Montag, 1. August 2022

باری

آقا یک روز یکی از این بچه های شیمی درمانی نیویورک اومد پیش ما فرش بخره، خانه ایشون چهارتا برج از شانس ما اونورتر بوده، خلاصه ما هنوز فرش رو تو حیاط باز نکرده شروع کرد سوال کردن: آقای فراهانی میبخشید میشه برم توالت؟ منم سریع گفتم خرابه، با تلمبه هم باز نشده 4 ساعت، باز سوال کرد آقای فراهانی شوخی نیست حالم بده، گفتم میبخشید داداش ما شوخی سر معامله نداریم، توالت خرابه، گفت باری دارم میرینم به خودم، بیخیال، گفتم برو آقا برو:

رای داناسر سخن ساریست
نیک بشنو که این سخن باری است

  گفت پس شعر هم بلدی باری، دارم میرینم به خودم توالت کجاست؟
گفتم ببین اگر عنصری بلخی روخونده بودی، یکم شعور فهمت میرفت بالا، حکمش 3 یورو قهوه در قهوه خونه سر راه، یا کنار خونه ما رستوران ایتالیایی است، برو دیگه، فرش خبری نیست. خودم هم 2008 فهمیدم، فرش کهنه خبری نیست

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen