Sonntag, 18. September 2022

تخم اسکندر

آقا اسکندر اومد ایران این دنده رو دید خشمش گرفت، جون تو آخه تو سوریه هم از این دنده های سنگی و آهنی بود، یک روز به یک ایلامی گفت: مرتیکه دزد بیا دستت رو بزار رو این بینیم، ایلامی هم گفت: چشم و دستش رو گذاشت روش، یک دفعه دید تخت داریوش کبیر تکون تکون خورد زیر کونش، ووووزززز ووووزززززز ووووژژوژ، اسکندر پرید بالا اومد پائین گفت این چیه؟ این چیه مرتیکه دزد این هارو از کجا شما دزدها آوردید...شما دزدید. ایلامیه خندید گفت جدی نگیر داریوش به ما گفت هر کاری بلدید بلدید، ولی سر شوخی میخواهید دست دم کون ما بذارید ما کمتریم شما بالاتر با استعداد  بذارید، حالا دم کونت با استعداد گذاشتیم تو میگی دزد؟ درسته حاجی؟ تخم اسکندر

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen