Dienstag, 27. September 2022

نکبت

آقا یک روز دیدیم عفت عزت نصرت با حسین شاخی وسط سر کوچه دارن دعوا میکنن، اونم کجا: چشمه علی. رفتیم گوش کنیم جریان چیه، دیدیم به به  بحث دارند میکنن سر نکبت، حسین میگفت بکشیم؟ بکشیم؟ به حضرت عباس میکشم. نصرت پدربزرگ خدا بیامرز میگفت نکشیم، عفت میگفت بکنیم، بکنیم. خلاصه، یک ساعت گذشت ما فهمیدیم جریان چیه: نکبت همسایه عزت شب ها میرفت یواشکی میشاشید تو آب چشمه علی، میگفت: حالا شنا کنید

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen