نوشیدن جام زهر ،شد عادتمان
ایزی تشکی است،اولین حاجتمان
ایزی تشکی است،اولین حاجتمان
چندیست که بوی بد ،مشام می آزارد
حیفا که به ننگ و فقر شد شهرتمان
حیفا که به ننگ و فقر شد شهرتمان
ماریم که از پونه ندارد دل خوش
در خانه پر است ،هر چه شد نفرتمان
در خانه پر است ،هر چه شد نفرتمان
چون گربه که دور مانده ،دستش از گوشت
هر چیز نکوتر ،ببرد عزتمان
هر چیز نکوتر ،ببرد عزتمان
داریم امید زندگی ،تا لب گور
خوبست زنده ایم ،با همه خفتمان
خوبست زنده ایم ،با همه خفتمان
پهن است بساط صد عزا در سفره
افتادو شکست قدمت و قیمتمان
افتادو شکست قدمت و قیمتمان
چندیست زبان سرخ می بازد سر سبز
از ترس،بریده خون ،رگ غیرتمان
از ترس،بریده خون ،رگ غیرتمان
یک دشت پر از لاله پرپر و سکوت؟!
آلوده به خون دوست شد ،لذتمان
آلوده به خون دوست شد ،لذتمان
پرسید یکی از( دل خوش ،سیری چند؟)
گیرم دل خوش ،کجا کنی دعوتمان
گیرم دل خوش ،کجا کنی دعوتمان
ما آخرتی به از جهان می بینیم
اینست برازنده کلاه سرمان
اینست برازنده کلاه سرمان
گفتند که شاهنامه آخرش شیرین است
تلخست ،امان!نمی دهد رخصتمان
#میتراکیانی
تلخست ،امان!نمی دهد رخصتمان
#میتراکیانی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen