آقا ماه رمضان رفتیم ساعت سیزده به علاوه 43 مک دونالد، یه بیگ مک سفارش دادیم گفتیم بیکن سوخواری هم بزار لاش جان جدت خیلی گرسنمه. رفتم دم گیشه پول پرداخت کنم دیدم یه عربی وایساده داره چپ چپ به ما نگاه میکنه، گفتم پس بزار با دست راستم پول بدم. لول. آقا دست راست ما انگشتر یا علی یا الله رو دید طرف اسهال خونی روحی مغزی گرفت.... گفتم خوب حالا صبر کن: رفتم قشنگ نشستم روبروش انگشت های دست راستم هم روغن بیکن چسبیده بو لیس زدم.
تو مسلمانی، من که نیستم، مادر قحبه های بیشرف ما هستیم، نه تو بی رحم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen