آقا 20 سالمون بود رفتیم جزیره قناری بینیم از ما زرنگ تر کسی هست اونجا یا نه. مدتی نگذشت و با یک دختره لباس فروش آشنا شدیم و رفتیم تو ادا اصول کوراسون با یک کتاب لغت معنی آلمانی اسپانیایی. خلاصه مدتی نگذشت یکشب دیدم هرچی به ما تا به امروز گفت کوراسون هیچی ولی امشب زد رو بدذاتی و نامردی، دیدم دو دست و انگشت رو دروازه مثلثی کرده وگذاشته رو شکمش و داره هی آواز کوراسون میخونه. منم خودم رو زدم به خارکوسده بازی و شروع کردم فارسی حرف زدن: نه تو بمیری، جون هرچی نامرده بیخیال، دیدم باز میخنده و هی میخونه. گفتم کوسکش دست بردار بیناموس نامرد! دیدم نه داره باز دست به شکمش میماله و میگه کوراسون کوراسون، آقا گذاشتیم در رفتیم بیرون. رفتم ببینم ازچند نفر شجرنامه در بیارم بیرون این کیه داره آیه های شیطانی واسه مامیخونه، والا سبک خوندنش و نگاه کردنش نمود مارو. خلاصه دویدیم و دویدیم تا به یک آشنا دبش هلندی رسیدیم، سوال کردم آلکس این دختره که میدون کاسپر لباس میفروشه میشناسیش؟ یک دفعه پوزخند زد و نشست خندیدن نیم ساعت بهم. گفت ببین او تپه رو میبینی!؟ اون بالا؟ تمام دستگاه هتل با 400 تا اطاق واسه بابا اینه، برو بینم چقدر زرنگی ایرانی خوش تیپ.
آقا ما گذاشتیم از جزیره فرار کردیم، دیدیم همه رو آب میبره، یا شاش بچه میبره،یا آب لوله فاضلاب میبره، این خواب شرکت ذوب آهن بابا مافیایش رو واسه ما دیده، که بزنه مارو آتیش پاره کنه هوری بریزه سر مردم، هم مارو بکشه و هم مردم رو. گفتم به خودم گوه خوردی، بزن به چاک. حالا الان ببین: این دختره ورداشته مغازه خودم رو زیر ماتحت خودم کرده چراغ نفتی، که صبح تا شب به مردم بگیم: تو میمون من آدم، ای میمون مادر سگ
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen