Dienstag, 23. Mai 2023

شاشخالی

آقا یک روز سال ۲۰۰۸ رفتم بیمارستان اورژانس، دیدم قفسه سینه ام درد میکنه، اینا هم مارو گذاشتن در اتاق انتظار در انتظار. خلاصه چندی نگذشت دیدم یه مریض زرد رنگ، صورت شاشیده شده همینطوری داره به ما نگاه میکنه، کمی به این شاشخالی نگاه کردم یک دفعه یادم افتاد کیه، رفیق نصیر رشتیه، خندم گرفت. البته تا خندم هم گرفت درد سینم هم رفت. فکر کنم باد بود، بهرحال هرچی که بود رفت، لول
خلاصه رفتم جلو با خنده و گفتم: خدا بد نده چشم عسلی، شدی مثل زرده تخم مرغ عسلی، دیدم باز سرش رو انداخته پایین چپ چپ نگاه میکنه و هیچی نمیگه. لول.. شاش خالی کوسکش... مادرقحبه ها. بابا مردم در این شهر 38 ساله بیکارند. 38 سال

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen