Donnerstag, 8. Juni 2023

زنیکه نوکیسه بونجل

آقا سال ۲۰۰۵ بود نشسته بودم بیرون مغازه سیگار میکشیدم، نگران این هم نبودم سرطان بگیرم بلکه بیشتر نگران این بودم امشب کسی رو بغل نگیرم، والا بخدا مغازه به این بزرگی با یک دفتر پنهون، ضایع میشه اگر از اون شبها امشب نشه
خلاصه مدتی گذشت و باز همان زنیکه نوکیسه بونجل از اونور خیابون رد شد و با نیشخندی عمیق رفت. تقریباً ده ماه میشه کار روزانش اینه: هی رد میشه به ما نیشخند میزنه و میره زنیکه نو کیسه.
آقا برنامه شب چیده شد، سریع تماس گرفتم با بنگاه شادمانی: سلام خانوم شما زن هندی دارید؟ گفت بله؟ گفتم دختر هندی دم دستت هست یا نیست؟ طرف کمی فکر کرد گفت:، ما شبیه زن هندی داریم ولی از مجارستان! گفتم خیلی خوب ولی 26 سال بیشتر نباشه، گفت چطور مگه؟، گفتم زیر ۲۵ نباشه بالای 26 هم نباشه، میفهمی؟ پول میخوای یا نه؟ خلاصه سرتون رو درد نیارم از عقده گشائی این  نمایشنامه وحماسه هم ما برای خودمون اجرا کردیم و انتقام خونین 1357 را گرفتیم، والا، کی اومد و چه زری زد و کی امروز از در مغازه ما هی رد میشه و نیشخند میزنه، مادر قحبه های نو کیسه

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen