Dienstag, 18. Juli 2023

اهریمنی های غیرتی

آقا یک روز باربد از کاکو شیرازی سوال کرد: چند نفر حرف زدن؟ کاکو جواب داد: والا سه هزار نفر سوزوندیم همه هم گفتن ما نبودیم، ما نبودیم. باربد هم یک آهی کشید، گفت پس ادامه بدید. 5 ماهی گذشت و بلاخره کاکو  شتاب زده رفت پیش باربد:  باربد باربد ببین یکی حرف زد جون تو، یکی حرف زد، لو رفتن لو رفتن مادر قحبه ها، همه مارو میخواستن بکشن، چیکارش کنیم؟ بچه خوبیه حرف زد ها، بچه بدی نیست. لول. باربد هم گفت:، کاکو مگه تو کوسخلی؟ این پنج ماه مارو پیتزا تنوری خور کرد، گوه خور کرد، شاشید به ما، خوار مارو گائید، پوسیده تر از آجرهای تنور شدیم، چی چی بچه خوبیه؟ این یکی رو ۱۶ بار هی آتیش زیر کونش روشن کن باز خاموش کن مادر جنده رو، یالا....

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen