Samstag, 28. Oktober 2023

دایی جون

من با آخوند حرفی ندارم ها، بیایین جلو مادرتون رو میگام تو وین! سر این جریان سر داییم رو هم انداختم زمین. آقا  دایی به ما زنگ زد گفت: دایی جون یه آخونده رفیق ما داره میاد اتریش، مثل خودمونه هااااا اهل همه چی هست، فقط ودکا خوب بهش معرفی کن و بقیش رو خودت میدونی جریان چیه. لول. گفتم پیش خودم: بنده خدا خبر نداری این کیرت کرده، رفیق کجا بود این اگر 3 شب پشت سر هم نره با ما جنده خونه پسر خاله نشه ول نمیکنه، بعد مارو با کیری بازی و کوس کلک بازی وپول و کاسبی و این کار و اون کار رو بکنیم و این حرفها میکشه تهرون آفتابه دهنمون کنه و از کون مارو جر بده. خلاصه خندم گرفت، گفتم دایی بیشعور تر از من وجود نداره من بلد نیستم با اینها حرف بزنم، ازتون خجالت میکشم، ضایعه میشه ها، چجوری باید با این ها حرف زد؟ گفت پس هیچی بیشعور، حرف مفت دیگه نزنی ها، اینها آدمن، آبرو مارو میبری. تق زد قطع کرد. خدا بیامرزتت دایی جون از اونور تماشا کن رفیقت کی و چی بود... 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen