Montag, 8. April 2024

خوب حالا سکانس دو (یاد بگیر):

 آقا نشسته بودیم زیر زمین نصرت با یه نکبت اونم با چه رغبت، لول بابا بزرگ نشسته بود کنار چاه و منقل هم روشن کرده بود سه پوک خودش میزد یه پک هم میداد به غلام حسین معروف به حسین شاخی، ما هم به عشق هله هوله های کنار منقل حال میکردیم، خلاصه، چندی نگذشت و سر کر کری خوندن تاس و تخته حسین شاخی نامردی درباری تیکه اومد.. دیدم اه. ه. ه. ه.. اه. اه.. اه نصرت مثل قیر سیاه شد، رفت تو خودش. با یک جهش ورزیده پریدم وایسادم برینم به هستی و نیستی غلام حسین نکبت که دیدم نصرت داد  زد: بشین بچه، بشین تخم سگ. لول: این چاهی که کندم داری کنارم میبینی واسه آبیاری باغچه است، این یکی چاه رو که کنارم میبینی با شروع رفاقت با غلام حسین تو خودم، کندم... سوال کردم کدوم چاه؟ گفت مگه نمیبینی قیافم شکل عن شده توله سگ....... 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen