Dienstag, 17. Dezember 2024

امشب از اون شبها بود که دوست داشتم یه بطری عرق باز میکردم میخوردم و یک قابلمه ماست و خیار هم سمبلیک کنارش واسه مزه... والا، با هر پیک میگفتیم به سلامتی هر چی خره که فکر میکرد عرق سگی داروش ماست و خیاره. خلاصه، کور شدن و رفتن مردن. خدا بیامرزتش، این یه قابلمه هم دست نخورده به افتخار تو خرک.، پوووهههه، چقدر راه رفتم امشب، یه مزه دیگه ریختم سازمان سیا رو کیر کردم. مسیح خره برو بخواب کپک بابلی، انقدر دنبال کون ما راه نیفت

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen