Sonntag, 12. Januar 2025

خلاصه پیشه خاله کوثر بودیم، لابور خصوصی ایران زیاده، و درآمد سالانه میلیون دلاریست، گفت شانس اوردی بیست و پنج ساله شد، ایران پیر نمیشدی، سر چهار سال رفته بودی. گفتم خوب تنها دیوانه ای مجلسم، نغمه تازه فهمیده راز خفاش شب تهران منم رامین هم از ترس لگد زده به آقای زکی. آقا نگاهی که کوثر به ما کرد، نگاهی بود ها

شاهپری نغمه را نزدم فرستاد... سروده های جانان و دل از شاه فرستاد.. 
به فرمان رامین از بیت هم عاشقی سلام گرم فرستاد
نغمه از کوثر بیمی ندارد رامین این پریشانی به حالش راه ندارد. ادامه دارد 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen