Freitag, 10. Januar 2025
نگاه آه رو ما بعد از ۱۲ سال دیدیم، بلاخره. از کنار ما دخترک رومانی رد شد و با یک نگاه گفت آه، گفتم خیلی خوب، وایسا برم خونه برمیگردم. بعد از برگشتن به اتقاش رفتم، گفتم بالا تر از این ارزش داری و گردنبند طلایی به گردنش آویختم. آه نرفت، لبخندش تلخ تر از آه چشمش بود، انگشتر طلا هم با سنگ مرغوب هم دردی دوا نکرد. خوشم اومد، پرسید لباس هام رو در بیارم الان؟ ساعت دوم گرون نمیشه واست؟ گفتم این قوطی رو بگیر جلو لبات و کمی بخوار دهنت را درونش زمزمه کن و رفتم! آه من نیست، ولی آه دخترک بیست ساله رومانی درگیری زیاد دارد، بی رحم تر است
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen