Dienstag, 7. Januar 2025
حضرت آدم
ما هنوز بیداریم، میگم زیاد کسی با ما بد نیستش که، حالا یک سری دشمن خونخوار هستن، ولی تو که با ما دشمنی نداشتی، خوشت هم میومد از ما، ولی پول توش زیاده، تو: بدی، دشمنی، زرنگی، حرافی، توطئه، لجن پراکنی، هوچی گری، نفاق به پا کردن، نفاق اجتماعی. راستش فرودگاه ماسپالوماس نشسته بودم، از ترسم هم میخوابیدم اونجا، دیدم بچه های هلندی گناه دارن برم خونشون. خلاصه هتل هم امنیت نداشت، یکدفعه یک پاسبان اومد پنجاه یورو بهم داد و گفت: آدم اینجا نمیخوابه، تو آدمی برو هتل پولش از من! لبخند زدم گفتم پول نمیتونم بگیرم، ولی فقط امشب اینجا میمونم فردا نمیام دیگه. چندی نگذشت و طرف با ۵ تا از سران فرودگاه و پلیس اومدن با خنده، گفتم پیش خودم بفرما کیر به خود زدن یعنی این، الان پرتم میکنن بیرون! همین هم شد نفری پنجا یورو گذاشتن تو ساکم و گفتن: برو هتل، مثل آدم بخواب، اینجا زشته واسه قد و قواره تو! هیچی، بلند شدیم رفتیم سوار کشتی شدیم و رفتیم فردگاه جزیره بغلی بخوابیم دیگه، چکار کنیم.. هرجا هم میرفتیم همین بود. چهار روز بعدش رفتیم جزیره لانساروت برای کار و شروع جدید. اولین شرکتی هم که اونجا رفتم گفت: این اتاق، این کلید، این تلفن این دفتر و این هم پانصد یورو تا حقوقت رو بگیری، فقط آقا باربد فراهانی من میخوام با شما خودمونی باشم، اسم کوچیک شما نداری؟ گفتم چرا باری! سوال کرد باری معروف ماسپالوماس؟ گفتم بله! کسی که بنده رو ۳ ساعت بعدش با ماشین برد فرودگاه و پانصد یورو دیگه در جیب ما گذاشت یک اتریشی بود!، گفت امنیت نداری برو... الان هم میدونم ماتیاس چی داره فکر میکنه! من تا هستم تو رو میشناسم، نمیکشنت، ولی از سرمایه، درآمدهای آنچنانی و مملکت و پول حرف نزن وگرنه میکشمت. حالا بگیم چی؟ آدم خوب آدم بد؟، آدم خودفروش، یا چی؟ یعنی این کوسکش: هم کیر به ما زدی جزیره لانساروت هم به وطن و هم به جد و آباد ما!، والا کاش مونده بودم ماسپالوماس. خطر اون نبود خطر شما خوب ها هستید. بچه بودیم ها، مادر قحبه سر ما کلاه گذاشت، باربد فراهانی رو میشناخت نه باری رو!
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen