Samstag, 11. Januar 2025
آخی عجب خوابی، عجب عشقی، عجب آدمی. ما که لازم به این نداشتیم یکی بیاد بگه تو چرا تو این شهر از همه آدم تری، والا خودمون میدونیم چرا پول توش نیست، ناصر. ببین این ناصر هم خیلی نازی آبادی گفتم، پل سیمانی، گوش کن: پسر خاله خشایار شاه از ایران تا دم مرز یونان اژده های درون بیدار میکرد، بعد خارکوسده هرودوتوس میگه: انقدر جنده با خود داشت که کم آورده بودن، ما میکردیم با رغبت. حالا ما بسازیم اینرو یک داستان باستانی تخیلی، باز پول توش نیست، پول در خراب کردنش و تهیه نشدنش است، سه برابر هزینه فیلم
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen