Sonntag, 28. März 2021

گرد و خاک ‏و پوست ‏کرگدن

همیشه یک اتفاقی بعد از یک حادثه میفته: یکی جیغ میزنه خاک بر سرم، یا خاک بر سرت، نفهمم، نبینم. آقا یکبار رفتیم جائی مهمونی، گفت ترشی بادمجان انداختم چه مزه ای. پرسیدم آب داره یا نه؟ گفت یعنی چی، گفتم خاک بر سر ما نکنی یک وقت گلی باشه! ولی بیار میخورم. ننه بزرگ آزاده بود، ژست قدیمش رو اومد، اورد واسم، منم خوردم ببینم از پس این خاک بر سری بر میام یا نه، مخ گوزیده آخه خیلی بده! آقا مغزم ۶ ماه گچ بست، تا اینکه فهمیدم جریان چیه.

 خاک، گرد دیرینه است، خاک خوردن مذهب دیرینه است، گر نخوردی خاک غفلت کرده ای، خاک در سر دیوانگیست، حتی میگیری از اژدها شماره ای بیست، چه بگویم، بدنت هرروز میخورد از اژدها لیس، با شتاب تمام هم او میشود خیس، خاک همان پوست خر است، گر نکشی بر روی خود، پس بدان پوستت کرگدن است

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen