Mittwoch, 8. Januar 2025
I actually defended my cock from being circumcised when I was 5, in front of Moluk Hamedani, Nasser's mother. Exactly 2 hours before this visit to the park, there was a discussion: the child will become too miserable, the child will become too haram, the child will become too...! Moluk, you asshole, you waited for Emam Khomeini to come a year later, and then the violent act. My aunt Tara, my mother's sister, often complained: this is physical assault, why this crime!? Well, she also fled Iran, but tragically she became a victim of American anti-Semitism and gang staking, cause of death: car accident, my simultaneous dream two days before said manslaughter. In any case, I walked with hanging weights for two years so that at least I would reach 17 and not have a mental problem and I could write and talk with self-confidence every day.
Capo for you the special number (I don't know, one day I hate you, the other day I love you to make fun of and annoy): I, Barbad, am the decision-maker in the group, because I suffer from a lack of romance, eroticism, hot kisses, and especially polishing. Therefore my decision was: the child must not be circumcised, otherwise I will cut off your balls. Babaaa wait until he comes himself and confirms it, he should say yes or no again. I am of the opinion that circumcision was always a religious book manipulation by Jews, so that evolution is at least superior there! Really a contract with the pharaohs that is still valid today. Why? Please, the asshole only left a centimeter of skin, I didn't let it happen until I was 8. Do you know who pulled me there? Nasser the bastard. Compulsive, with threats and food deprivation
well Vienna Patrik said: the solution is to sell the containers in your name! asshole opium junkie, to whom? The black aunt in South America even says: everything has to be cheap, otherwise there's no business, probably 500,000 euros. Really Vienna has managed to make even the slut herself a symbol of apartheid
There are even Germans, French and Americans who are afraid to pay a reasonable amount of money for goods. Everyone is afraid of being recorded by the state camera: Example: Dear lady, I am offering you a Chinese plate and vase from the 17th century for 2000 euros. If you decide to sell it, you will get a guaranteed starting price of 4500 euros. The reaction? Why don't you do it? I only have 800 euros in sight. Well, because my international name is Barbad Farahani.
I'm not lying, yeah baby: Franz Steinfeld! For months, Jewish useless art, in his hands everything is worthless, whoever buys from a Jew is a traitor and worth nothing himself. I'm missing 14 teeth for whatever reason, I need 14 precious platinum with porcelain teeth, noble origins, my jaw is older than dinosaurs, I can talk for more than 48 hours without a break, Fidel is just a joke with his cigar. So I need a special doctor. Cost point: 13000+12000 a lot of money not to get a microphone GPS or micro camera, or slowly melting metal poison
I cannot sell a single painting. Offers are below purchase price: action estimate 3900 euros, offered in Vienna to scum Jew (vilified by Vienna) Barbad Farahani 400 euros. Painting estimate: 7000 euros, sale 17,000 and reaction: nobody needs a Franz Steinfeld anymore, maybe 1200 euros. بابا it was a few years ago, what has changed, it is not a century-long demand, why all of a sudden? well, Franzsteinfeld has gone too high, in Vienna you get a maximum of 1500. so now get out of retirement and get a license: well, well, not him, not from his dirty wanker hands, we don't want to, we won't allow it, please let us know which scum traitor bought the Russian painting, we will look into it. who is giving him money? the father pulls a gun when he meets the customer
حاجی سیزده عدد امام زمانه، حالا نمیدونیم این بچه سرباز شده یا خودشه، ندیدمش هنوز، این همه از چین و ژاپن وآفریقا، روسیه، عتیقه و زیرخاکی گذاشتیم کنار شما به زحمت نیفتید، همه چیش از ما، مخلصش هم هستیم، تا من این پاتریک هرویینی کله خر رو پیدا کنم و با هم بیگیم به دنیا که ما چریکیم، خایه داری بیا جلو ببر، این بالای ده میلیون جنس. ،
میگم آقا گذاشتم کنار خیابون دیگه، خایه داری بیا ببر، یارو این ناصره نداره نشسته پشت دوربین جور دیگه میبره، بچه پل سیمانی ملایری، کونده بادمجون، پسر ملوک. آقا بیست نفری بیاین ببرین، من نامردم اگر اسلحه سرد یا گرم بیارم، بیست نفر بیایین ببرین، دوست دارم آخه اینطوری، با انگشتام تکنیک جدید به سازمان سیا نشون بدم، بگم بیا کون گشاد منم دو صفر هفت نو آور، 16 نفر خوردن به گوز زمانه، یعنی به من دیگه، ها؟ کی افتاد؟
آقا شد 50 سالمون دیدیم طرف تابلو دزد هم شده: بابا ولمون کن تابلو به چه درد اینها میخوره، ما چندتا تابلو آویزون میکنیم خونمون آره، حالیمونه، اینا بابا عنن، تابلو دست اینها عنه، هرکی هم بخره از این بدبخت بیچاره ها خودش رو عن کرده! ما میریم اینارو با پلیس میگیریم پرت میکنیم یه گوشه، تا بدیم به آدم حسابی، پول اینها میخوان چکار، ولمون کنید بابا، حالا میارم میگم بهتون قاضی چی میگه، اونم حالیش نیست قاضی من میدونم چه خبره!، میگم حالا خوبه ما همش رو گذاشاتیم کنار خیابون، البته خوب یه انبار، میگم ناصر من 13 تا کونتاینر جنس رو کنم تو چکار میکنی؟ یا رفیق های اتریشیت؟ از سال 2003 تا به امروز، 13 میلیون دلار جنس، دستنخورده و خاک خورده در دو دهه
البته نامحرم، نانجیب و غیر خودی ازگل، زیاد بهت برنخوره، ما با شلوار پاره و پیراهن سوراخ برگشتیم، میدونی چرا؟ بد تر از تو که پدر خودم بود نفهمه ما پول داریم،، یعنی این کاری که این بابا در این شهر در در سن 20 سالگی با ما میکرد تو نمیکردی دلت به حالم میسوخت و نمیکردی، ول میکردی: اینجوری: بابا این عن رفته اونجا تو جنده خونه ها پول درآورده، من این کودن خنگ رو میشناسم، رفته لیس بزن جنده خیابونی ها شده یه پولیم بهش دادن خرش کنن نگرش دارن. جاکش آدم نیست، این پولم اینجا من ازش نگیرم به باد رفته، والا آدم نیست میخواد بره جلو ما سوار ماشین بشه پوز بده.. لول. مگه نه بچه های تهرون، هنوز بلده ها، استاد اتریش شده!
طایفه عوضی محترم
آقا ما هنوز نخوابیدم، ولی خوب ۱۸۵۰۰ دلار دروغ نیست، منطقی است و سند هم هست، ببینید خانم شما و من ایرانی هستیم، بنده از فضول ترین ایرانی های دنیا هستم، سر کدوم جریان؟ سر این جریان: کی داره چجوری پول درمیاره، راهش چیه، علمش چیه، سوراخ سمبه هاش کجاست و این میانه رو چجور میشه واردش شد و در ضمن: من کی هستم؟ به چه منظور؟ بد عادتی خانم، بدبختی برادر، ضایعات فرهنگی! من آدمی هستم که باید بفهمم کارفرما آدم هست یا نیست، آقا در حد این هستی تو به من حقوق بدی یا نه، اصلاً مگه تو آدمی مادر قحبه به من دستور بدی؟)(بیشعوری ما)
خلاصه ماه اول و ماه دوم دیدیم، یک سری قلچماق مافیایی هتلی بیسواد نفهم از کار ما و فروش اتاق های هتل ما، و پرونده مشتری های مثبت ما سوءاستفاده میکنن. به ما 1800 دلار میرسه به اینها رقم های عوضی. خوب اینجا بود که ما گفتیم عوضی بازی بلدیم با رقم های عوضی جاکش های صفر کیلومتر مافیایی. کوتاه کنم: در آلمان اتریش و سویس و هلند بنده شروع کردم به آگهی زدن: به دنبال فروشنده های ممتاز هستیم، شما برای جزیره آمده اید؟ ما میپذیریم ! در اواسط ماه دوم بنده ۲۰ نفر را به جزیره قناری آوردم، طبق قراردادهای سنگین بنده این ممتاز ها را به ۳ هتل فرستادم، بسیار بسیار زیبا، هتل ۳۰ روز مجانی با صرف ناهار وشام، و روزی ۵ ساعت کار آزاد، بدون مقررات زمانی یا سختگیری. کار شب یا صبح هم فرقی نداشت! حق بنده در حضور خداوند متعال و مخلوقات نامرئی خداوند : نفری ۶۰۰ دلار! یعنی این میانجیگری ۳۰۰ دلاربرای هتل هزینه داشت و ۳۰۰ دلار برای فروشنده ممتاز. آره دیگه، حلال خوبه دیگه. یک ماه هتل با ناهار وشام و ساعت آزاد کار. ماه سوم بنده 38 نفر را به جزیره آوردم، خیلی هم عوضی بودم با وجود حلال بودن شیطنت هم میکردیم! بنده رستورانهایی میرفتم که ببینم مادر قحبه رئیس قبلی مافیای ما، این غذاهای مطلوب و گران رو به چه رویی میخورد مادر قحبه، من بیست هزار دلاریم تو چه گوهی هستی آخه.... تو مگه بچه بودی نون رو با روغن میک نمیزدی بابات از دست ننت عصبانی نشه که چرا پول نداری! حالا سگ معده، اومدی جلو ما ماهی 400 دلاری میخوری؟ خلاصه هیچی به باد رفتیم. آخراش هم هر زمانی ما رستوران رفتیم 12 نفر تا 16 نفر هم با خود میبردیم، نازشون رو برم بچه های طایفه فقیر طبقه کارگر خودمون بودن، هرچی خوردن و پاچیدن و گرون خوردن من خیلی حال کرد، پولی نبود که ناقابل 4780 دلار، جون هم واسشون میدادم. در ضمن بنده مشکل فراموشی گرفتم، خیلی از واژه های ایرانی یادم نمیاد، در نوشتن هم یادم رفته بعضی لغات را با ظ مینویسن یا با ض. سخنان بنده را در پالتاک گوش کنید مفهوم است، از رتبه جاز کل بلند سرنگونی(خیلی کل بلند سر میزدیم به ناکس های عوضی غیر خودی گدا گشنه) و مشکل ساز آکادمیک افتادیم به جریان زیر دیپلم. آقا تروریسم شوخی نداره با هرکسی، با ما مثل اینکه اینها سر پسر خالم و پسر عمم چیزی نمیگن. خدا لعنت تورو کنه ای طوسی، مثل اینکه خوار ما اونجا یکی شده معلوم نیست! آخه چی دادی دست بهمن حیدرزاده بده به ما، مخمون گوزید، سلول های مغز بنده ترکید! نالوطی رژیم چی ریخته بودی تو تریاک؟ تو قلقلی از ترس کونمون هر چی ویتامین سی، لیموو، یخ، ویتامین دی و روغن نارگیل و آب زنجبیل ریختیم این از بین نرفت و پاک نشد! ببین به چه وضعیتی افتادیم
Dienstag, 7. Januar 2025
حضرت آدم
ما هنوز بیداریم، میگم زیاد کسی با ما بد نیستش که، حالا یک سری دشمن خونخوار هستن، ولی تو که با ما دشمنی نداشتی، خوشت هم میومد از ما، ولی پول توش زیاده، تو: بدی، دشمنی، زرنگی، حرافی، توطئه، لجن پراکنی، هوچی گری، نفاق به پا کردن، نفاق اجتماعی. راستش فرودگاه ماسپالوماس نشسته بودم، از ترسم هم میخوابیدم اونجا، دیدم بچه های هلندی گناه دارن برم خونشون. خلاصه هتل هم امنیت نداشت، یکدفعه یک پاسبان اومد پنجاه یورو بهم داد و گفت: آدم اینجا نمیخوابه، تو آدمی برو هتل پولش از من! لبخند زدم گفتم پول نمیتونم بگیرم، ولی فقط امشب اینجا میمونم فردا نمیام دیگه. چندی نگذشت و طرف با ۵ تا از سران فرودگاه و پلیس اومدن با خنده، گفتم پیش خودم بفرما کیر به خود زدن یعنی این، الان پرتم میکنن بیرون! همین هم شد نفری پنجا یورو گذاشتن تو ساکم و گفتن: برو هتل، مثل آدم بخواب، اینجا زشته واسه قد و قواره تو! هیچی، بلند شدیم رفتیم سوار کشتی شدیم و رفتیم فردگاه جزیره بغلی بخوابیم دیگه، چکار کنیم.. هرجا هم میرفتیم همین بود. چهار روز بعدش رفتیم جزیره لانساروت برای کار و شروع جدید. اولین شرکتی هم که اونجا رفتم گفت: این اتاق، این کلید، این تلفن این دفتر و این هم پانصد یورو تا حقوقت رو بگیری، فقط آقا باربد فراهانی من میخوام با شما خودمونی باشم، اسم کوچیک شما نداری؟ گفتم چرا باری! سوال کرد باری معروف ماسپالوماس؟ گفتم بله! کسی که بنده رو ۳ ساعت بعدش با ماشین برد فرودگاه و پانصد یورو دیگه در جیب ما گذاشت یک اتریشی بود!، گفت امنیت نداری برو... الان هم میدونم ماتیاس چی داره فکر میکنه! من تا هستم تو رو میشناسم، نمیکشنت، ولی از سرمایه، درآمدهای آنچنانی و مملکت و پول حرف نزن وگرنه میکشمت. حالا بگیم چی؟ آدم خوب آدم بد؟، آدم خودفروش، یا چی؟ یعنی این کوسکش: هم کیر به ما زدی جزیره لانساروت هم به وطن و هم به جد و آباد ما!، والا کاش مونده بودم ماسپالوماس. خطر اون نبود خطر شما خوب ها هستید. بچه بودیم ها، مادر قحبه سر ما کلاه گذاشت، باربد فراهانی رو میشناخت نه باری رو!
this was not an unbelievable business, it was murder that was glorified by the greens and the leftiists: every day animals were killed, slaughtered and eaten, chickens, calves, pigs, geese, what do you have a problem with a cat that belongs to an asshole. well, 25 million euros were only distributed to Iranians. day's before Tina died, she looked at me, then she pressed her paws over her eyes like a human, for almost a minute, then she took her paws and looked at me deeply with an unusual intellect. I promised what she wanted, and promised even then before I die to choose her as my eternal companion, as a princess of the night and my sister
I told him about the poisoning of Tina in Azadeh's apartment, Azadeh distributed apartment keys like condoms are distributed free of charge in discos. It was the Iranian community that accepted this decision for a lot of money. Therefore, Tina's murder was the Iranian sick spectators, curse on you. Ask the police: the clips are in the drawer, murder in the second district
Well, sometimes I make mistakes and misinterpret things. I thought our cat Tina was going to be born. A few days later my mother found a 6-week-old black kitten under a car and brought it home. The events soon after: tomcat Anton got sick and brought us a 3450 euro bill (paid), well, and a few other unfortunate things and diagnoses. Well, the only problem is: I miss this black beast, but nobody gave me time to teach him respect/common sense/loyalty. It was with us for 10 days. good night
the traditional iranian leftists have been at odds with me since i was 26, especially when it comes to the conflicts in spain and latin america, and also when it comes to lenin himself, including the thousands of workers whose execution he himself gave the order! their biggest worry to this day has been: he doesn't see us as human! was i right or not? so, i say you're not a muslim, jew or christian! was i right or not? i also say you're not a doctor or surgeon, what are you anyway? vienna: life is finite, everyone dies, why are some people or he doing so much noise!
Marx condemned us to death, with accusations of: impostors, thieves, cheats, pimps, or magicians, tricksters. Marx basically knew from special studies of Arabic Islam and Persian Zaratoism: heroes have a history. So he gave evolution and mass murder a scientific name: hand, foot, face, body, i.e. a person and a character: Stalin in the name of "socialism". Marxism failed so embarrassingly, cruelly embarrassingly that only an idiot would say I am a communist, socialist, social democrat, or... mm
That's why I only spontaneously kiss coco mey mey or ney ney when I'm sure that BoBo doesn't know about it. Do you know BOBO? That's another story, he played my role for the world: I come from la Boheme, I'm social but also rich, I'm your friend with a joe and beer, there's no greed in me, only love for you. My killer, the asshole, because he can never reach the original: after 4 bottles of vodka and 12 joe's, I sing love is in the air. Pretty wide awake, actually.
Abonnieren
Posts (Atom)