Freitag, 10. Januar 2025
I am writing for Austrians now, you don't have a story to tell, I don't mean holiday stories, romances or anything special. A story like a love story on Titanic, or an outstanding achievement. Day night, day night, and another day after day. Again no story. If I get up now and fly to El Salvador, then I'll tell you how I'll become a topic within a few months, a topic, a story with Bonny, do you know Bonny? I met her in Mayland in a secret brothel, one night 2000 euros and she secretly put the money back in my pocket while I was sleeping. Well, the ways of the inventive son of God are also interesting for cartels
translation: a life with relationships and jealousy is a life, not rubbish, you can call it life, but a life with a lot of money without these extras, bonuses and desire is not a life., so bought by you as a lonely piece is not good. a more exciting story paid for by someone else is better, well, someone tried to teach me that for decades with monologues. Woody Allen
بیا حموم هنوز سر فاکتور ها نرفتم، اعصبانی باز شدم. یینگ رو محکم به تخم کینگ زدم گفت دورت بگردم با یانگ من تابحال چنین کاری نکردم. دختره ۸ سال کسی نمیدونه چشه، اتریشیه ایرانی نیست، تخم آریایی اتریشیه: به شما همیشه اینطور خطاب میکنه: مگه من چکار کردم، مگه من چی رو خراب کردم، مگه چیزی برای خراب شدن بوده، چرا شما میخواین مارو بیهوده زندگیمون رو خراب کنید!؟ درسته؟ کارش به جایی کشوندم، که تصمیم گرفته با دو دختر دگر، که همراه ایشون هستن دوباره زندگی مشترک با بنده شروع کنن. خلاصه خیلی زندگی بدی میشه، البته شاید مشکل توانای های ما حل بشه، ولی جریان اینه 2 اونی هست که عاشق بی باکم میشه، 3 اونیه که میره و از من توانایی کم میشه، 3 که خود اون باشه میمونه ولی جیب هایم با کشمش و نخود پر میشه. خوب اگر تضمینی شماره 2 با این دو بماند،، و قراردادی هفت ای سه شب کشمکش سر چهار بماند کشمش نخود میخوریم هر کی خواهد از خواب های شتر بداند. چقدر هزینش میشه؟ پولی نیست
the genetic target search is a long-term pleasure, the perpetrators sit at the dining table for ages, mostly in the evening, the smell of suspicion is in the air every night: Judge, what else can he do, we are at the table and our plates and glasses are empty, what else can he do? well! poetry at the highest spiritual and mystical level would be a special meal that would cure cancer for 3 months. the joy to the point of ecstasy of destruction is so great that they chew on it for months. you won't get that from me, never. read Onsori Balkhi, he knew that too
a very prominent guest says: I have seen the past days of the soul, I saw the images of your spirit in tears, I saw the chastity pure love caught in shadows at a time of blooming poem joy that was far from you. And I saw howling screaming the lily and star water lily complaining to lotus. You are right, lost directionless in this time will be the accusation! I found this stone in a stream, it stared at me among thousands of others. Her name is star, my star water Lily . immortalized on a green stone
شهرک غرب یه آتشکده بود برا تصفیه و تجزیه لمپن ارازل های سگ ریشه از اسپرم، خوب بهرحال رحم زن مادر ایران که پالیشگاه اتمی نیست دیگه. ته موندمون شده ناصر تهرونی با ضایعات درجه ای ! ما هم طبیب رو میبخشیم ولی خوب دمش گرم لولش داغه، فشنگ ها سانیه ای رگباری، هدفگیری ها با چشم بسته درس نخوانده، و آلوده و معتاد فالوده شدن تدریجی مادر قحبه ها. میگم پدر ما شوخم هست ما هم به شوخی گفتیم بخشیدیم
ببین، من الان دو دقیقه تو سنگ فروشیم، ده هزار سنگ ریخته اینجا، 9 ستل سنگ که طبیعتا سنگهایش از یک منطق خاص میباشند،حیله بازی روحی و روانی رنگهاست، میگوید درمان تو را من دارم ای مهربان، من تو را دوست میدارم طبیبت را ببخش و او را دریاب که هرگز تنها نخواهی ماند.. خلاصه نسخه شش عدد سنگ بود میان انوبهی از هزارسنگ. ،آرامش روح و تائيدیه با رمز کد پستی هستی من و او، پدرم ستون های عشقم ستون فقراتم، همه جا برایم زیبایی گذاشته.، ل4 و ل5 دردهای شدید دارد، ولی ل2 سرم را بالا میگیرد، درد همراه و پدر آرمان و انگیزه دهنده. وگرنه درد کمر هیچ معنی دگر ندارد،. . . ،
حاجی حرف این امامه سفید هارو گوش نکن، پول مفت خوردن میترسن از ما و مارو میخوان بکشن. اول که، منافق کوسکشه، اگر نبود بنده در سه صوت با عشق دختر اشرف رو اشرافی میبردم بالا در یک کاخ نزدیک پاریس، خلاصه، منافق پنافق رو بزار کنار، دو اینکه برادر دارم فارسی مینویسم این اتریش نامرد با فارسی مشکل روحی روانی داره، تازه داره یادش میاد این اتریشی نیست ایرانیه، جهود ما نیست، خوشگل مسلمان تهرونیه. حاجی گاومیش زیاد داری ها، در خروجی طویله رو ببند یونجه اورگانیک بهشون بده با آب لیمو. سرکه ندی ها، آب لیمو، خودت میدونی چرا
الاغ وایسا برم حموم بیام شاید حلال تر شدم، انقدر زر نزن. اه. خوب جاهل نامسلمان، اجنبی، بی خدا، امام فقط میتونه کیر خر رو مثل معجزه سه بعدی و هندسی بکنه تو کون ما،، پدیدست دیگه، مگه در ماه ندیدنش؟ مگه گفتم به امام بودن جضرت باور ندارم؟ اه. آقا کون خر و گوسفند و شتر و الاغ رو ول کن، بابا میگه گوشت رو ببر اونور بفروش، یه جا دیگه، لامصب این حیوان ارضا شده در خواب خوش و ورپریده و تیتیش مامانی، انقدر گوشت پنبه ای است آدم معتاد میشه بابا، کبابش آدم رو مست میکنه. میگم نابغه امام بود. عجب ها
آقا یه جریانی هست آقای علی خامنه ای، نسل یکم مردان فامیل ما که زیر دست رضا خان و پسرش بار اومدن پدیده بودن، عمیق عمیق ستونهای عشق در میان ما بودن. همین پدر سر کارگر یدالله که کارگر زوب آهن ایران بود. این کیرخر سه بعدی هندسی اخلاقی که مملکت خورد سر همین اسکناسش و نشانش بود. به مقدس هایم قسم: اولین باری که دستم به این اسکناس نجس خورد فحش بلد نبودم فقط گفتم شاش شاش شاش، من جیش ندارم این شاش. پرت کردم اونور
خوب، آقا ما در سال های انقلابیمون و سرنگونی خواهیمون هی این سندیکا های کارگران را زیر نظر داشتیم و طبقه کارگر ایران را، در کنارش به این آزاده هم زیر چشمی نگاه میکردیم. پیشگویی این بود: شاید یکی از خانواده های کارگر مرا دوماد خودش کند، در بدترین شرایت بد شانسی هم اسم دخترش میشد طیبه یا ملوک، یا افسانه یا افسر. خوبش افسانه بود حالا، چهار تا کوه جنگلی جاهلی لاتی حاجی هدایتی با ما میومد و منقل رو آماده میکرد و یکم انگشت واسه ما تو کون ناصر میکرد انگشتم کثیف نشه. خلاصه دیدیم نه، در آماده باش کامل و از قبل تعلیم داده و قانع شده و با رهبری افسانه یه دنده دختر یدالله سر کارگر منتظر نفاق اجتماعی، حرج ومرج فکری و انقلاب عمیق اخلاقی بینشی در ایران هست، یعنی که: رفاح بدون کار برابری با کوس و کون آقا بار باری. تهیه کننده ها: حزب توده، سازمان اکثریت، اقلیت، راه کارگر، حکمتیسم ششش در شش انشعابی، حزب دمکرات کردستان، کومله، خلاصه همه با هم و این: حاج رضا پهلوی
آقا از الان میگم، ما یه زباله دونی گوشه مغذ داریم هرچی منفی درش جمع شده فضلیت و بذلهگویی رو با هم قاطی میکنیم مثل فضلیت سوره باورنکردنی الملک میدیم بیرون، حالا ناراحت میشی برو نخون، پیر میشی یاد بگیر آب رو مثل آدم بخوری، خر میشی تقصیر خودته هزینه اش رو خودت میدی، اگر بیای الاغ بشی زن من بشی و بعد دوست پسر سابق رو رفیقم کنی میگم باشه، دختر باباتی من فقط میخوام حال کنم، غیرت بابات نداشت و نداره
Apart from one stone, I built everything up instinctively and also placed the crystal based on feeling. The loudspeaker is in harmony with tango. I didn't hear any voices here, but the movements were guided bystored data in the L4 and L5 and L2 spine, bone crystals. A message from my actual biological father, so to speak.
that I exist, that this fate is not normal, that I am in danger, a sign has been left everywhere where my path happens to be. a few years ago I walked past opposite us, the construction site at U4 Pilgramgasse had something to add, from a depth of seven meters, a dwelling of my shamanic ancestors was ruined, around 75,000 B.C. I thanked them with hirefhiuztji cho cho baba. so I don't fantasize that Angela Julie and Al Pacino have common interests. well, what do I do with these two at the right time? well, Capo wanted a louse called Patrick the Saint, in the second much better Pulp Fiction or Kill Bill, in Tashkent. and Angelina wanted what? or wants what? Angelina can't be saved from the matrix. she simply doesn't want to. she hates being taken out, she just pretends she wants to.
پس میرسیم به این معنا دریچه سرمایه آه. نیست؟ من میگم هست، از الان میدونم، میتونی بری سیب طلایی و سیب الماسی بکنی ازش ولی دم در منتظرت نشستم کدام بیناموسی تو دیگه هستی؟ فکر کردی نمیدونم؟ پدیده و جنایت بنده هستم، کمیاب و یکی یه دونه و خوشگلش بنده هستم، ولی از دریچه که میای بیرون تمام زمان به فکر این هستی: چی بشه، واه واه واه، عجب جریانی، عجب مصیبتی، وای وای، وای فقط بچه ها من رو مستقیم ببرن نزد آقا این پول ها حلال بشه، دست آقا رو اجازه داشه باشم ببوسم. ، ،
نگاه آه رو ما بعد از ۱۲ سال دیدیم، بلاخره. از کنار ما دخترک رومانی رد شد و با یک نگاه گفت آه، گفتم خیلی خوب، وایسا برم خونه برمیگردم. بعد از برگشتن به اتقاش رفتم، گفتم بالا تر از این ارزش داری و گردنبند طلایی به گردنش آویختم. آه نرفت، لبخندش تلخ تر از آه چشمش بود، انگشتر طلا هم با سنگ مرغوب هم دردی دوا نکرد. خوشم اومد، پرسید لباس هام رو در بیارم الان؟ ساعت دوم گرون نمیشه واست؟ گفتم این قوطی رو بگیر جلو لبات و کمی بخوار دهنت را درونش زمزمه کن و رفتم! آه من نیست، ولی آه دخترک بیست ساله رومانی درگیری زیاد دارد، بی رحم تر است
آقا میدونی این شکلک بدنه سیاه در اقتصاد یعنی چی یا نه؟ باید مانند کامیون رون جاده چالوس خوابیده تمام مسیر رو بری، یعنی پیش من بشینی و بعد بخوابی، چون از زمین تا مریخ حوصله زر و خایه مالی و وحشیانه جنایتکارانه چوس بازی ندارم. یک دریچه نزدیک به مریخ که سرمایه در آن بی معنی ریخته میشود و یا نامعلوم ضایعه میشود بهت نشون میدم..حالا تا اینجا اوردمت چکارش کنیم؟ اینش شرطیه تو میدونی نابغه یا من؟ من شرط میبندم تو میدونی.
آقا ما همیشه اشاره ای حرف میزنیم، چون وضعیت و شرایت بنده از هر نظر خرابه. اونی که باید بگیره میگیره بعد میره دنبالش. فقط مشکل اینجاست: فرستنده به گیرنده با اشاره میگه ده بیا بیگی منو، بعد طرف میبینی سر تکون میده اینور اونور میده به معنی گرفتم گرفتم دمت گرم خیلی باسوادی، خودمون میدونیم باید چکارکنیم. آقا ما در اقتصاد کرکره دکون این وحشتناک رو میکشیم بالا گوشتش رو هم میخوریم، تو که رفتی و گفتی بلدی ولی اینکاره نیستی، جیگر این رو من میکشم بیرون کنار قلبش با نون بربرری میخورم. خداوند مهربان این صلاحیت را به ما داده!
Abonnieren
Posts (Atom)